خواب ها و رویاهای من

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

زمستان بود و من خواب دیدم دخترم درچار گازگرفتگی شده است و نزدیک است خفه شود. بلند شدم و دیدم مشکل خاصی نیست.

دخترم چند روز بعد در اتاق عمل بود. آپاندیس داشت و دیر متوجه شدیم و بدن او عفونی شده بود.

 

چند سال پیش هم خواب دیدم در بازوی دست چپ خود من چند غده چرکی وجود دارد. خوب چک کردم و چیزی نبود. اما در همان محل از بازوی دست دیگرم یک غده کوچک بود که عمل کردم و مشکلی وجود نداشت. 

این دومین عمل جراحی زندگی من بود و مثل عمل اول هیچ کس در خانه متوجه نشد من برای عمل جراحی بیمارستان رفتم.

 

چند روزی هم هست که در همان محل از بازوی دست چپ خودم که چند سال پیش خواب دیده بودم، یک غده کوچک پیدا کرده ام. اگر بماند یک عمل کوچک پنهانی دیگر هم هست که باید انجام دهم.

پنهانی به این دلیل که همیشه فکر می کنم ما حق نداریم غمهای این جهان را افزایش دهیم. به همین دلیل است که مادرم که دو هفته پیش از دنیا رفت در محل کارم تا توانستم عادی رفتار کردم تا همکاران کمتری متوجه شوند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۹ ، ۰۹:۳۷
کار در خانه

محیط بزرگی بود که تمام نقاط آن با مدفوع پوشانده شده بود. چند گربه خواب‌الود و بی تحرک نیز در گوشه ای نشسته بودند و مرا نگاه می کردند. به سمت من آمدند. با یک شلنگی که متصل بود به یک شیر آبی که خیلی آب کمی داشت به طرف آنها آب پاشیدم و آنها بی خیال من شدند. 

 

این خواب را دو بار دیدم. درست قبل از آمدن به محیط کارم که اکنون خبر دارم تا چه اندازه آلوده به فساد مالی و جنسی است. 

 

 

چند ماه پیش خواب دیدم محیط کارم پر است از گربه ها  و یک سگ هم در میان آنها بود.

من بین آنها متوقف شدم و چند گربه از سر و کول من بالا رفتند. یک چوب دستی بزرگ بود که تکیه گاه خودم کردم. با آن می توانستم تمام گربه ها را فراری دهم و از آنجا بروم. اما ماندم و اجازه دادم گربه ها تا شانه های من بالا بروند.

خیلی چندش بود.

 

 در طول این مدت در انزوا کار خودم را انجام می دادم. از مدیریت و پست محروم بودم. اما بیش از دیگران در کار شخصی خودم موفق بودم. چند ماه است که پستی را به من داده اند که مطمئن هستم از سر حسادت است. برای اینکه دیگر نتوانم به طور شخصی رشد کنم. دیگر از آن انزوای دوست داشتنی (همان اندک آب پاک) خبری نیست. من هم نزدیک است گرفتار آن نجاساتی شوم که همه ی این محیط را پوشانده است.

همیشه به رفتن فکر می کنم و این آیه را پیش چشم خود می بینم که: الم تکن ارض الله واسعه

اما 

آن قدر توکل و اراده و قدرت ندارم که از اینجا بروم.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۹ ، ۱۴:۰۵
کار در خانه