مادرها از خیلی چیزها خبر دارند.
یک بار پولی پیش مادر بود که فکر کردم فراموش کرده است پس بدهد.
پیش خودم یک نقشه کشیدم. گفتم رسیدم می گویم ماشین خراب است و پول همراهم نیست.
این نقشه فقط در ذهن من بود و کسی خبر نداشت.
وقتی رسیدم پول را به من داد و گفت: خواب دیدم ماشین خراب بود و پول نداشتی درستش کنی.