خواب ها و رویاهای من

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

استخوانهای پوسیده ی یک زن

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۰۳ ب.ظ

شب:
دزد با وانت به سمت در مزرعه می آمد. خیلی عصبانی بود.

روز: 
پاسگاه گفتند دزد را گرفته ایم.

شب:
من استخوانهای پوسیده ی یک زن جوان را از یک کمد در یک مسجد دزدیم. در خواب فکر می کردم باستانی است و خیلی قیمت دارد. 
استخوانها شکسته بود و بین خاکهایی بود که در یک بسته ی مقوایی قرار داشتند.

روز:
خانم مهندس که مدتها بود به من سر نمی زد آمد و خبر داد از اینکه در رشته ی فیزیوتراپی قبول شده است. 
بیشتر وقت را از استخوانها و نقش آنها در سلامتی صحبت کرد. خیلی نگاهم آلوده بود.

آن بسته ی مقوایی هم به دستم رسید. تجدید چاپ سوم یک کتابم که دوستش دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۰/۱۱
کار در خانه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی