امروز صبح در اتوبان بالای شهر دنبال فقیر می گشتم.
بلند گفتم "اللهم ارنی الفقرا"
10 ثانیه بعد زیر پل ده پیر مرد افغانی را دیدم که برای صبحانه روی زمین نشسته بودند. کارگر شهرداری بودند برای بیل زدن خاک درختان کنار اتوبان.
پول نهارشان را که می دادم دستهای لرزان و چهره های خسته آنها مرا یاد آن پیرمرد نصرانی انداخت:
مَرَّ شَیْخٌ مَکْفُوفٌ کَبِیرٌ یَسْأَلُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام: مَا هَذَا قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَصْرَانِیٌّ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام: اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّى إِذَا کَبِرَ وَ عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَیْهِ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ.[1]
پیرمردی نابینا و سالخورده در حال عبور بود و گدایی می کرد. امیرالمومنین علیهالسلام از زندگی او سؤال کردند (با تندی. ما هذا می تواند به این معنا باشد که این چه وضعیه؟). یاران ایشان پاسخ دادند که او مسیحی است. حضرت فرمودند: از او کار کشیدید تا اکنون که پیر و ناتوان است او را محروم کردهاید. از بیتالمال هزینة زندگی او را بدهید.
پی نوشت:
در عدل مولا کارگران افغانی که سالها در کشور ما کار کرده اند و الان دیگر توان کار کردن ندارند نباید در سالخوردگی هم مجبور باشند بیل بزنند و یا بدون هیچ درآمدی رها شوند.
[1] روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط - القدیمة)، ج6، 272،