خواب ها و رویاهای من

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

اواخر عمر امام بود.

یک نفر اهل تهران بود که به من گفت تو را به دیدن امام می برم.

لاف می زد.

اما من باور کردم.

خیلی هوس کردم امام را ببینم. 

شب خواب دیدم قرار بود امام را دفن کنند و من تلاش داشتم از بین جمعیت جلو بروم و او را ببینم. اما همان مرد (به دلیل آنکه در خواب من مسئولیت داشت مانع جمعیت باشد) مرا گرفت و اجازه نمی داد جلوتر بروم.

 

از دستش فرار کردم و سر قبری رفتم که امام را در آن گذاشته بودند. صورتش را دیدم که جوان بود و نورانی. آرام ترین خواب جهان نصیبش شده بود.

اما صورت او عرق کرده بود و یک دانه ی عرق درخشان  روی پیشانی او بود. من دستمال گذاشتم و آن را پاک کردم.

 

 آن دستمال قرمز را یک دوست در نمازجمعه به من داده بود. بعد از این خواب تا چند سال آن دستمال را نگه داشتم. 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۸ ، ۰۸:۰۶
کار در خانه

تقریبا 12 سال مقاومت کردم که گرفتار مدیریت نشوم.

همکاران مجبورم کردند معاونت یک بخشی را بپذیرم.

نصف شب از نگرانی اینکه اسیر مدیریت شوم بیدار شدم و با خودم گفتم کاش می فهمیدم این مدیریت در خواب چگونه دیده می شود؟

 

به خواب رفتم. یک افعی بسیار بزرگ که فوق العاده رنگارنگ بود و رنگهای آن جذاب و درخشان بودند در اطراف می چرخید و من به شدت از آن می ترسیدم. 

در را بستم. اما از سوراخی وارد شد. دور دست من پیچید و مرا نیش زد. 

برادرم را صدا زدم که یک نخ محکم بیاورد دور دستم بپیچم تا مبادا زهرش در بدن من پخش شود.

آمادة بی هوشی و حتی مرگ بودم.

مدتی گذشت. اثر زهر آن افعی هیچ آسیبی به من نزد. فقط جای نیش آن مثل اثر نیش یک پشه روی دست من باقی مانده بود.

 

پی نوشت:

امیدوارم ترس من از میز مدیریت بی جا باشد و از این میز آسیبی به من نرسد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۵۱
کار در خانه