خواب ها و رویاهای من

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

چهره شیطان

سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۲۵ ق.ظ

فکر کنم شیطان را دیدم. 


زشت ترین چهره دنیا را زیر دستگاه پرس فشار دهید تا به اندازه یک دست دندان مصنوعی شود. چیزی شبیه خرچنگ که تمام بدن او یک دهان پر از دندان باشد.
دندان هایش مانند دندانه های یک اره بودند و زیاد بودند مثل دندانهای کوسه های دریا.

بی حوصله بود و پر از غرور و کینه. با اینکه چهره اش حدودا پنجاه ساله بود اما مثل عنکبوتی بود که در سکوت و تاریکی قرنها عمر کرده است.  

 

بسیار با تجربه و با هوش به نظر می رسید و چشمهایش نیمه بسته بودند و خیره و پر از بدخواهی بودند.

رنگ چهره اش سیاه نبود. اما روسیاه بود و خودش از این روسیاهی خبر داشت. در آن دالان تاریک و سیاه رو به نابودی بود و در حال مرگ بود. اما با قدرت زیادی که داشت مصمم بود همه موجودات را همراه با خودش نابود کند.

من وقتی او را دیدم  در مسجد بودم و از خدا می خواستم که در آخرین وسوسه های عمرم کنارم باشد. 
ناگهان به یاد شیطان افتادم و هوس کردم از او بخواهم بیش از این بد نباشد. 


از سر خیرخواهی از او خواستم که دست از این همه وسوسه بردارد تا هم خودش بدتر از این نشود و هم دیگران با وسوسه هایش نابود نشوند .

 
 در اعماق یک دالان تاریک برای یک لحظه چهره شیطان را دیدم که درخواست من را شنیده بود و با تکبری که داشت حاضر نبود واکنشی نشان دهد. 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۰۷
کار در خانه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی