در جایی بودم که خانم های زیادی از روبرو می آمدند و صورت همه آنها شطرنجی بود.
من آرام بودم و به دور دست نگاه کردم تا مطمئن شوم که مشکل از چشمهای من نیست
چند روحانی از دور پیاده شدند که صورتی واضح و شفاف داشتند.
پی نوشت:
شاید این خواب به این دلیل است که در کلاسها به عمد عینکی ته استکانی می زنم و تصاویر دانشجویان دختر را که بعد از کرونا پوشش مناسبی ندارند مات و مبهم می بینم.
اندکی نگران چشمهایم هستم اما در عوض کلاسهایم آرام و با اعتماد به نفس بیشتر برگزار می شوند.
برای آقا رحیم ارباب هم که فاتحه می خوانم از خدا می خواهم که یا من یبدل السیئات بالحسنات چشمهایم را بگیر و با چشمهایی به پاکی چشمهای آقا رحیم ارباب محشورم کن. آمین