خواب ها و رویاهای من

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

آن افعی زیبا

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۵۱ ق.ظ

تقریبا 12 سال مقاومت کردم که گرفتار مدیریت نشوم.

همکاران مجبورم کردند معاونت یک بخشی را بپذیرم.

نصف شب از نگرانی اینکه اسیر مدیریت شوم بیدار شدم و با خودم گفتم کاش می فهمیدم این مدیریت در خواب چگونه دیده می شود؟

 

به خواب رفتم. یک افعی بسیار بزرگ که فوق العاده رنگارنگ بود و رنگهای آن جذاب و درخشان بودند در اطراف می چرخید و من به شدت از آن می ترسیدم. 

در را بستم. اما از سوراخی وارد شد. دور دست من پیچید و مرا نیش زد. 

برادرم را صدا زدم که یک نخ محکم بیاورد دور دستم بپیچم تا مبادا زهرش در بدن من پخش شود.

آمادة بی هوشی و حتی مرگ بودم.

مدتی گذشت. اثر زهر آن افعی هیچ آسیبی به من نزد. فقط جای نیش آن مثل اثر نیش یک پشه روی دست من باقی مانده بود.

 

پی نوشت:

امیدوارم ترس من از میز مدیریت بی جا باشد و از این میز آسیبی به من نرسد.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۰۱
کار در خانه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی