خواب ها و رویاهای من

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

دیدن امام زمان

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ب.ظ

در مسجد النبی آقا تهرانی را دیدم که به جمعی از زائران مطلبی را می گفت در  مورد اهمیت دیدن امام زمان.

من لبخند روشنفکرانه‌ای زدم و پیش خودم گفتم خیلی ها امام زمان خود را دیدند و عاقبت به خیر نشدند. 

 به جای دیدن امام زمان باید مراقب رفتار خودمان باشیم  و از این حرفها.

رفتم یک گوشه که قرآن بخوانم. برای یک لحظه مقابل خودم مردی سیاه پوست را دیدم که حدود چهل سال داشت. 

خیلی آشنا و صمیمی به من نگاه کرد و من هم بی درنگ او را در آغوش گرفتم. مومنی اهل الجزایر بود که نور ایمان چهره سیاهش را روشن کرده بود.

از من در مورد ایران و آقای هاشمی پرسید. گفتم آقای هاشمی دیگر رئیس جمهور نیست و الان احمدی نژاد رئیس جمهور است.

 

خیلی زود رفت و من دیگر او را ندیدم.

لذت آن لحظه ای که او را در آغوش گرفتم قابل توصیف نیست. امید و نشاطی که در صورت نورانی او بود، سرایت می کرد و طراوت می بخشید.

همان لحظه که رفت دلم برای نور صورتش تنگ شد. حتی برگشتم که دوباره او را ببینم. اما بین جمعیت محو شده بود.

 

دیدن این مرد سیاه پوست نظر مرا در مورد دیدار امام زمان عوض کرد.

زندگی روی زمین خاکی وقتی قابل تحمل می شود که بدانیم انسان کاملی هست. اما این کافی نیست. حیف است انسان یک عمر زندگی کند و انسان کامل را نبیند. دیدن انسان کامل پر از لذت است. نور صورت او به زندگی امید و نشاط و معنا می بخشد. انسان باید طوری زندگی کند که در تمام لحظه ها منتظر دیدار امامش باشد.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۰۴
کار در خانه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی