خواب ها و رویاهای من

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

خواب امام معصوم

شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۳ ق.ظ

دیشب خواب می دیدم قرار است امام زمان از یک مسیری عبور کند.

مسیر شلوغی بود و من نتوانستم امام را پیدا کنم.

جوان زیبایی بود که از آنجا عبور کرد و من به او خیره شدم. او هم به من لبخند است.

 در آن لحظه  او را می شناختم و با خودم می گفتم این فرد را که من می شناسم و او نمی تواند امام باشد.

***

 

یک بار هم قرار بود بروم کربلا. با همه خداحافظی کردم. اما راه بسته شد و مجبور شدم ساکم را باز کنم. شب خواب دیدم در حرم حضرت معصومه امام حسین برای چند لحظه با من صحبت کرد. پیامی داشت که از من خواست آن را به مردم بگویم. فقط این جمله را که « به آنها بگو  به یاد می آورم.

شاید قرار بود به آنها بگویم ما خیلی بیش از آنکه فکر می کنید به شما محبت داریم و حتی برای قصد زیارت شما هم ارزش قائل هستیم.

 

***

بیست سال پیش که دخترم به دنیا آمد خواب دیدم نماز جماعت است به امامت امیرالمومنین. رفتم جلو ایشان را ببینم. ایشان احوال دخترم را پرسیدند. (شاید تعبیرش همین است که : دخترم امروز روزه بود که به دانشگاه رفت و مدتی است که نمازشب می خواند.)

 امیرالمومنین  قد و قامتی رشید داشتند و چهره او دقیقا شبیه تصویری از شیخ جعفر مجتهدی بود که بعدها آن را روی جلد کتابی در مورد او دیدم.

من مطمئن نیستم این تصویر را قبل از خواب دیده بودم یا نه.  

 

***

در کمک به کارهای یک مسجد زحمت زیادی می کشیدم و یک روحانی نام آن مسجد را باقرالعلوم انتخاب کرد.

خواب دیدم (نمی دانم قبل از این انتخاب بود یا بعد از آن) امام باقر علیه السلام با تعدادی از یاران از دور می آمدند و بعد در مسجد کنار ایشان نشسته بودم که همان روحانی به ایشان سلام کردند و ایشان از او پرسیدند آیا چند جلد بحار الانوار که برایتان فرستادم به دست شما رسیده است یا نه؟

 

***

شب خواب دیدم مردم قم در رودخانه آواره و مصیبت زده بودند. من سخنان یک نفر را شنیدم که به یک روحانی می گفت: امام زمان از اینکه مردم قم به خاطر انفجار در سامرا واکنشی نشان ندادند دلخور هستند. آن روحانی که خیلی جوان بود با عجله سوار یک مینی بوس شد و رفت تا با امام زمان در این مورد صحبت کند.

 

فردا  در قم زلزله ای بزرگ آمد. بیشتر مردم شب بعد را در رودخانه و پارکها آواره بودند. یکی از مراجع هم از دنیا رفت. (یادم نیست کدام مرجع بود اما درست یک هفته بعد از انفجار سامرا و همزمان با زلزله ای فکر کنم با قدرت شش و نه ریشتری در قم بود.)

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۱۱
کار در خانه

نظرات  (۱)

اگه عاقل بودین هیچ موقع خوابتون رو تعریف نمی کردین!

شاید پیامی فقط فقط برای شما توی خواب گذاشته شده.

پاسخ:
موافقم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی