خواب ها و رویاهای من

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

گاهی اتفاقات عجیبی رخ می دهد که هیچ توضیحی برای آن نیست. در این وبلاگ از این تجربه ها می نویسم و همچنین از رویاهایم.

۲ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

شب:

تصویر دو مرد که با ترس از دیوار مزرعه سرک می کشیدند. همین.

روز: 
از مزرعه دزدی شده بود.
  

خواب شب قبل از مرگ مادر
تقریبا یک تکه از وجود من در یک لحظه خاموش شد یا جدا شد.

 

روزگار:
یک مرد  تقریبا به هر کس توانست ظلم کرده بود و به من و مادر بیشتر. و در خاک دفن شد.
 

شب اول:
تصویر آن مرد که جلوی من و مادرم ایستاده و تقاضایی داشت و ما بی اعتنا رد شدیم.

شب بعد:

فقط صدای زوزه ای شبیه گرگ از همان مرد که از دوردست و از قعر یک دره ای که شاید کیلومترها عمق دارد شنیده می شود.

شب:
چند توله سگ سیاه اطراف مادرشان. یکی لوس تر بود و با سرعت مرا دنبال کرد و از من جلو زد و با سرعت رفت.

روز: 
یک سگ نصف روز در مزرعه مهمان من شد.
موقع برگشت سگهای دامداری کناری  به من حمله کردند و تا بیست متر دنبال ماشین می آمدند.
 

چند ماه بعد: یک نفر با بلوکها یک سگ مادر با 5 توله آورد در مزرعه رها کرد. 
یکی از توله ها خیلی لوس است و  دقیقا شبیه همان توله ی لوس رفتار می کند. 

عجیب است خواب روحیات یک توله سگ را دیدن.
 


شب:
هنگام اصلاح صورت یک تکه از ابرو از دست رفت.

روز:
هنگام ارائه در جمعی که به من اطمینان داشتند،یک تکه از آبرو از دست رفت.
 یک خانم توانست تعادل مرا به هم بزند.

(زبان مغز در خواب نمادین است. این زبان را مغز از کجا می داند؟)

 

شب:
فقط تصویری از موهای خودم که بلند بودند و پرپشت و فر خورده و از دو طرف فرق باز کرده بودم و از دو طرف صورت حدود 15 سانت آویزان بودند.
من فقط موها را دیدم. روشن و واضح. اما از صورت و سر و اینکه کجا بودم هیچ تصویری نداشتم. موها را از روبرو می دیدم و می دانستم موهای من است.

 

روز: 
من رسما دو شغله شدم. یک شغل پردردسر و پردرآمد دیگر.

 

یک محیط کاری فاسد که من استخدام شدم
در خواب محیطی شبیه به آنجا را دیدم که پوششی از نجاست انسانی تمام در و دیوار و کف زمین را پوشانده بود

چند گربه ی خواب آلود و بی حال نیز به سمت من آمدند و با اینکه تنفر داشتند از من اما حوصلة آسیب زدن را نداشتند.
من با مقداری آب که کافی نبود سعی داشتم آنها را دور کنم و محیط را تمیز کنم.
اما نجاست به اندازه ای ضخیم و قدیمی بود که با این آب اندک پاک نمی شد.
اما گربه ها از آب می ترسیدند و نزدیک نمی شدند.
 

بعدها من هم کار خود را به خوبی انجام ندادم و اولین بار که از کار خودم دزدیدم
خواب دیدم نجاست انسانی می خورم.
چند باری این خواب تکرار شد و بعد که عادت کردم به این کار دیگر آن خواب را ندیدم.

 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۲ ، ۰۹:۱۰
کار در خانه

خدا وقتی می گوید مهربانی ما باران می بینیم. وقتی می گوید خشم، ما طوفان می بینیم. وقتی می گوید کینه ما عقرب می بینیم. این  رسم شاعرانه و نمادین خداست که واژه های او  دریا و جنگل و مار و عقرب می شوند.
مغز هم با همین زبان در خواب با انسان صحبت می کند. با زبان نمادها. مغز زبان خدا را بلد است.

 

شب:

چند جنین بودند در یک سینی و بین یخ ها و مادرشان تلفنی به من گفته بود آنها را دفن کنم. موقع دفن دو جنین زنده شدند و در راه برگشت یکی مثل جوجه از سینی بیرون پرید و از آب باران خورد. 
بعد من این دو کودک را همه جا دنبال خودم داشتم. خانه ی دو عمو رفتم و خانه ی خواهر. همه به من کمک می کردند که آنها را غذا بدهم. اما این دو کودک و حتی آن جنین که زنده نشده بود از آغوش من جدا نمی شدند.  حتی در نماز. خیلی طولانی بود این خواب و به اندازة تمام شب.

لحظه ی آخر پر از لذت و آرامش بود وقتی در نماز جماعت یکی از آنها روی زانوی من نشسته بود و با من با زبان شیرین کودکانه چند کلمه صحبت کرد و چقدر نورانی و چقدر زیبا و باهوش بود این کودک. بیدار که شدم تا مدتی این حس با من بود و به یاد ندارم این همه آرامش و لذت را که در خواب یا بیداری تجربه کرده باشم. و حتی رویایی به این اندازه طولانی را به یاد ندارم.


و مادر این کودکان آن زن که تلفنی صحبت کرد را می دانم کیست  و حتی آن جنینی که زنده نشد. آن زن به من گفته بود که آخرین فرزندش را سقط کرده است و قرار بود از همسرش جدا شود و یک بار با دخترش که زیبا و باهوش بود پیش من آمد و چقدر زود انس گرفت دخترش با من.

خیلی تلاش کردم این دو فرزند از پدر جدا نشوند. آن زن هم قبول کرد و برگشت به همسرش. اما نتوانست بماند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۲ ، ۰۹:۰۶
کار در خانه